من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ...

غصه هایت برای من  ...

همه بغضها و اشكهایت برای من ..
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده
 دوستت دارم ...


برچسب‌ها:

 

 

راهی برای رفتن

                        نفسی برای بریدن

                                           كوله بارم بر دوش

                                                           مسافر میشوم گاهی...

عشقی برای خواندن

                                بغضی برای شكفتن

                                                        خاطراتم در دست

                                                                       بازیچه میشوم گاهی...

نگاهی در راه

                           اعتمادی پرپر

                                                   پاهایم خسته

                                                                     هوایی میشوم گاهی...

فكرهای كوتاه

                    صبری طولانی

                                           صدایی در باد

                                                                زمستان میشوم گاهی...

روزهای رفته

                       ماه های مانده

                                              تقویم ام بی تاب

                                                                      دلم تنگ  میشود گاهی...

جای پایی سرد

                        رد پایی گنگ

                                           در این سایه ی تنهایی

                                                                           چه بی رنگ میشوم گاهی...

 

 


برچسب‌ها:


ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !
يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد کشيد
ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد
زير پاهامان ريخت ،
تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داري و من
هر شب و روز ،
آرزويم ، همه خوشبختي توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
کارآن هايي نيست ، که خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزي، مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او هماني است که در تار ترين لحظه شب، راه نوراني اميد
نشانم مي داد ...
او هماني است که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ،
غرق شادي باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معني خوشبختي ،
بودن اندوه است ...!
اين همه غصه و غم ، اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه ! ميوه يک باغند
همه را با هم و با عشق بچين ...
ولي از ياد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاري است پر از ياد خدا
و در آن باز کسي مي خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!


برچسب‌ها:


يه جوراي بدنم احساس سبکي مي کنه .
کنار پنجره ، دستامو دراز کردم . فاصلهء دست من تا ابرا شايد کمتر از يه وجب بود .
خواستم با دستم ابرارو جا به جا کنم ، ولي احساس کردم من که مي تونم ابرارو جا به جا کنم به جاي اين ، دستمو دراز کنم تا دستم به دست تو برسه .
آخه از اينکه تو دست منو ميگرفتي يه احساس غرور خاصي ميکردي .
حالا مي خوام اون احساسو دوباره بهت هديه بدم . نظرت چيه ؟ قبول ميکني ؟
اگه دستم به دستت برسه خودمو پرت ميکنم تو بغلت ، طوريکه سنگيني بدنمو احساس کني .
بعد
از اشکم برات مرواريد درست ميکنم که تو اونها رو جم کني و به جاي هديه اونو تو گردنم بندازي .
سبکم کن . سبک .
بزار حالا با تو برم تو ابرا
دستامو فشار بده ، واي چه احساسي . از احساس متولد شدن هم ، بهتره .
نه چرا داري دستمو رها ميکني . نه اگه اينکارو بکني پرت مي شم پائين . نه اين کارو نکن . به عظمتت اين کارو نکن.
ولي تو دست منو رها کردي و رفتي به بالا .
دارم پرت مي شم.
ولي چه جالب ، به جاي اينکه پائين رو نگاه کنم ، سرم رو بالا گرفتمو به عظمت عشق خيره شدم .
چه عظمتي . بي نظيره .

راستي گل مهربونم ، گل سرخي که دادي نصيب خود شاپرک شد
       


برچسب‌ها:

.

.

.

.

خدایا...

میشه بارون بباره...؟؟

.

.

این بغضه لعنتی به تنهایی ازگلوم پایین نمیره..!!!!!!!!!!!!!!!

 


برچسب‌ها:

سلام داداشا و اجیای گلمممممممم!!!

میدونم بعضیاتون دل خورید که چرا زود زود اپ نمیکنم

ولی درسام دارن سنگین میشن...میدونید که واسه کنکورم باید بخونم!

خلاصه سعی میکنم بیام اپ کنم...خیلی دوستووون دارم اصلنم فراموشتون نمیکنممم!!!

منتظره نظراته قشنگتونم هستم!!

 


برچسب‌ها:

.

.

.

.خدا اجازه......

.

.

.

.ميشه من ورقمو بدم......

.

.

.

.

.

ميدونم وقت تموم نشده.........

.

.

.

.

اما من خسته شدم........!!

 


برچسب‌ها:


اگه گفتم خداحافظ
نه اينکه رفتنت ساده است....
نه...
اينکه ميشه باورکرد دوباره اخره جاده هاست....
خداحافظ....
واسه اينکه دل نبندي به روياها....
بدوني...
بي تو و باتو همينه رسم اين دنيا
!!!


برچسب‌ها:

فدای همتون بشم که اون چشمای نازتونو صرفه خوندنه پست ها میکنید!!

 


برچسب‌ها:

خدایا وصیته منو گوش بده

نامه مو بخون!

شاید دیگه نباشم!مواظبه عشقم باش.......

میسپرمش بهت!

میدم تمامه تارو پودمو!یوقت نیاد برنجونیش!کسل کنی وجودشو!

خدا سپردمش بهت!یه وقت نیاد کسی بدزده قلبه سادشو!!

یکی نیاد تو زندگیش بشینه زیر سایشو بهش بگه دوسش داره!

خیلی بده زمونمون!

خدا....مواظبه عشقم بمون!!!

خدایا

شاید این عشقی روکه من میگمو تونشناسی!

نزدیکترین کسم اونه!

خیلی دوسش دارم!

راستی یادم نره بهت بگم:عزیزترین کسم اونه!خودم مهم نیست اما اونو تنها نذاری!

بمیرم واسه هق هقش....گریه چقد بهش میاد

وقتی که حرصش میگیره....میگه ازم بدش میاد

اما وقتی اروم میشه.....میبینه بغضم گرفته

همین دیوونه بازیاش ازاول چشممو گرفت!


برچسب‌ها:


برچسب‌ها:

 خدایا........

خدایا چه کردم که مرا اینه فروشه شهره کوران کردی........؟؟؟!!!


برچسب‌ها:

ازحقیقت های تلخ خسته ام!!!

یک دروغه شیرین بگووو!

بگوو::

دوستت دارم


برچسب‌ها:

خيلي سخته وقتي آدم يه مدت از کساني که دوستشون داره و جايي که دوستش داره

وازش خاطره داره دور باشه...به اجبار....

خيلي سخته تحمل حرفهاي کساني که وقتي باهات مي حرفن و مي خوان آرومت

کنن و وقتي که از مشکلات و سختي هات باهاشون مي حرفي، از درد و رنج

دوري هاي اجباري...

تنها حرفي که مي زنن اينه:...

 

اميدوار باش... اينا همش يه روز تموم ميشه....

کلمه ي اميدواري گرچه ممکنه آرومت کنه ولي وقتي طرفت که اين حرفو بهت

ميزنه مي بيني...

وقتي مي بيني اون حتي 1روز هم اين دوري رو تجربه نکرده و داره حرف

بزرگترها رو واست ترجمه مي کنه و ميگه...


واقعا اعصابت بهم مي ريزه...

دلت مي خواد.....!!

 

چقدر دوست داري و انتظار مي کشي که وقتي داري برمي گردي و اين فراق داره

تموم ميشه با همه چيز از نوع خوبش روبرو بشي...يعني انتظار نداري واسه اولين

ديدار بعد از مدتها بدترين چيزارو بشنوي و ببيني...

ولي احساس کن اگه اينجوري باشه چي ميشه...


اون وقته که با خودت ميگي...

کاش بر نمي گشتم...

کاش هنوز درد و رنج فراق روي دلم بود...

و...


برچسب‌ها:

دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هواي تو را کرده...

خودکارم را از ابر پر مي کنم و برايت از باران مي نويسم...

به ياد شبي مي افتم که تو را ميان شمع ها ديدم....

دوباره مي خواهم به سوي تو بيايم...

تو را کجا مي توان ديد؟

در آواز شب آويزهاي عاشق؟

در چشمان يک عاشق مضطرب؟

در سلام کودکي که تازه واژه را آموخته؟

دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند،براي تو نامه بنويسم...

و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي...

اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي افق برايت آواز بخوانم...

کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم...

مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به دنيا نيايند...

مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود...

مي ترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام در سکوتي محض بميرد و تازه ترين شعرم به تو هديه نشود...

دوباره شب،دوباره طپش اين دل بي قرارم...

دوباره سايه ي حرف هاي تو که روي ديوار روبرو مي افتد...

دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم...

دوباره شب،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود...

دوباره شب،دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته...

دوباره شب،دوباره تنهايي،دوباره سکوت...

                               
دوباره من و يک دفتر خاطره...


برچسب‌ها:


برچسب‌ها:

تقديم به کسي که براش ميمردم
تمام زندگيم را دلتنگي پر کرده است...

دلتنگي از کسي که دوستش داشتم و عميق ترين درد ها و رنجهاي عالم را در رگهايم جاري کرد !

درد هايي که کابوس شبها و حقيقت روزهايم شد؟ـ دوري از تو حسرتي عميق به قلبم آويخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهاي دردناک داغ ستم پوشاند .
...
دلتنگي براي کسي که فرصت اندکي براي خواستنش ؟ براي داشتنش داشتم.

دلتنگي از مرزهايي که دورم کشيدند و مرا وادار کردند به دست خويش از کساني که دوستشان دارم کنده شوم .

در انسوي مرزها دوست داشتن گناه است؟ حق من نيست ؟ به اتش گناهي که عشق در آن سهمي داشت مرا بسوزانند .

رنجي انچنان زندگي مرا پر کرده است؟آنچنان دستهاي مرا از پشت بسته است? آنچنان قدمهاي مرا زنجير کرده است که نفسهايم نيز از ميان زنجير ها به درد عبور مي کنند . . .

دوست داشتن تو چنان تاوان سنگيني داشت که براي همه عمر بايد آنرا بپردازم ... و من اين تاوان سنگين را با جان و دل پذيرا شدم .

همه عمر ؟ داغ تو بر پيشاني و دلم نشسته است و مرا مي سوزاند .

تو نمايش زندگي مرا چنان در هم پيچيدي که هرگز از آن بيرون نيايم. . . آنقدر دلتنگ دوريش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خويشم .. آنقدر دل آزرده عشق تو هستم که همه هستيم را خوره بي کسي و تنهايي مي جود . . .

به او نگاه مي کنم ؟ به او که چون بهشت بر من مي پيچد و پروازم مي دهد .

به او که لبهايش از اندوه من مي لرزند .

به او که دستهاي نيرومندش ؟عشقي که سالها پيش اجازه اش را از من گرفتند جرعه جرعه به من مي نوشاند . . . . .

به او که چشمهايش در عمق سياهي مي خنديد و دنيايم را ستاره باران مي کرد.

به او که باورش کردم و دل به او باختم

به او که دلم مي خواهد در آغوشش چشمهايم را بر هم بگذارم و هرگز؟ هرگز ؟هرگز به روي دنيا بازشان نکنم .

به او که تکه اي از قلب مرا با خود خواهد برد

به او که مرزهاي سرنوشت ؟ سالها پيش دوريش را از من رقم زده است. سراسر زندگيم را اندوهي پر کرده است که روزها و ماهها از اين سال به سال ديگر آنها را با خود مي کشم و ميدانم که زمان ؟ شايد زمان ؟ داغ مرا بهبود بخشد ولي هرگز فراموش نخواهم کرد که از پشت اين ديوار شيشه اي نگاهش چگونه عمق وجودم را لرزاند .

لبهايش لرزش لبهايم را نوشيد و دستانش ترس تنم را چيد و نفسهايش برگهاي رنگين خزان را به باران عاشقانه بهار سپرد


برچسب‌ها:
تاريخ : 9 / 7 / 1391برچسب:اشک"خون"عکس عاشقانه"متن عشقی, | 16:21 | نويسنده : marjan heydari

تفاوتهاي خون و اشک
1.خون قرمزه رنگه عشقه ، اشک بيرنگه درد عشقه
2.خون وقتي مياد بيرون ميسوزه اما اشک اول ميسوزه بعد بيرون مياد
3.خون مال زخم جسمه ولي اشک مال زخم روحه.
4.جاي زخم خون خوب ميشه ولي مال اشک خوب نميشه.
5.خون هميشه مال درد و غمه ولي اشک بعضي وقتا مال خوشحاليه.
6.جلوي خون و ميشه گرفت ولي اشک رو نه!
7.از جاري شدن خون، کسي خجالت نميکشه اما بعضي ها از اينکه اشک
 بريزن خجالت ميکشن.

            
      نظر شما چيه جیگرا؟؟؟؟


برچسب‌ها:


عزيزم
 ميدوني چه قدر دلم برات تنگ شده؟
حرفاي من اينجاست توو سينم
جايي که هر لحظه دنبالت ميگرده
منتظره تا برگردي
خودتم نميدوني چه قدر دلم برات تنگ شده
دلم ميخواد اين دلتنگيا و دوري زودتر تموم شه
هروقت بهت ميگم بي تابتم زودتر برگرد
ميگي تموم ميشه عزيزم يه ذره ديگه مونده
نميدونم اين يه ذره چرا اينقدر طول ميکشه

خسته ام
خيلي خسته
حتي وقتي ميايي بازم دلم برات تنگه
چون ميدونم ميخوايي زود بري

تمام لحظاتي که کنار تو هستم دلم ميخواد توو آغوشت گريه کنم
اما تو نميذاري گريه کنم
اما وقتي ميري گريه هام شروع ميشه


برچسب‌ها:
تاريخ : 7 / 7 / 1391برچسب:, | 18:51 | نويسنده : marjan heydari

از علیرضا موسوی

سلااااام!!!
به یکی دو روز نکشید زود تمومش کردم
البته ببخشیدا خوب نشده

پشیمونم برگرد..عذابم نده..

نمیدونی بی تو چقده تنهام

چشم به راتم ..شاید نگاهم کنی..

درگیر تو,تو خواب...کنار دریام...

رو دفترم بزرگ...از تو نوشتم...

نبستمش..وا موند..شاید که دیدیش..!!

این قلبمه ببین درش آوردم...

اخه تو دیگه .....عقلمو دزدیدش...!!!!


برچسب‌ها:
تاريخ : 7 / 7 / 1391برچسب:جایزه"عکس عاشقانه, | 9:23 | نويسنده : marjan heydari

 

خب جیگرای خومشل ل ل !!

اندفه میخوام شما یه شعره قشنگ بگی واسه این عکس!!!

مال هرکی بنظرم قشنگ تر باشه یه جایزه ناقابل میفرستم ایمیلش!

ببینم چه میکنین!!


برچسب‌ها:
تاريخ : 5 / 7 / 1391برچسب:, | 10:57 | نويسنده : marjan heydari

بچه هاااااااااااااااااااااااااااااا چرا دق میدین منووووووووووووو؟؟

نظر بدین دیگه!!!اره با تو ام دیگه!!!


برچسب‌ها:
تاريخ : 5 / 7 / 1391برچسب:عشق من"حرمت"متن عشقولانه, | 10:51 | نويسنده : marjan heydari

به حرمت ان شاخه گلي که لايه دفتر شعرم خشکيد
به حرمت اشک ها وگريه هاي سوزناکم
توحتي به التماس هايم هم اعتنا نکردي
ميبيني قصه به پايان رسيده ومن همچنان
درحيال چشمان ام تو که چه ساده فريبم دادند
قصه به اخررسيدومن هنوز
بي عشقه توازتمامه روياها دلگيرم
!!!!


برچسب‌ها:
تاريخ : 5 / 7 / 1391برچسب:عشق"داستان عشق"متن عاشقانه"عکس عاشقانه, | 10:43 | نويسنده : marjan heydari

پيداست که هنوز عاشق نشدي
زندانيه زندان دقايق نشدي
يعني که تو هيچوقت عاشق نشدي
زرد است که لبريزشقايق شده است
تلخ است که با درد موافق نشدي
عاشق نشدي وگرنه ميفهميدي
پاييز
بهاريست که عاشق شده است


برچسب‌ها: