تاريخ : 3 / 10 / 1391برچسب:دیوانه عشق"دوست دارم, | 11:15 | نويسنده : marjan heydari

دیوانــه نیستم(!)

اما گاهــی دلم که برایــت تنــگ میــشود/.

زیــر بــاران فریــاد میکــشــم اسـمــت را

و احـــســاس خیــس خورده امـ را

بــروی کلمـــات نـــم کشیــده میــچــســبـــانــم(!)

دیوانــه نیســتم(!)

امــا بــرای مرد داخــل قابــ عــکس /.

هرشــب درد و دل میــکنم

و با خیــال دســتانت در دستـــانم(!)

تمام خـــیابانــهــای شهر را

با کفشهای پاشنه بلندم قــدم میزنـــم/..

من دیوانـــه نیســتم(!)

فــقــط یــک جور خــاص کــه

دیگرانــ نمــی فهمــند تــورا دوســت دارمــ...(!)


برچسب‌ها:
تاريخ : 3 / 10 / 1391برچسب:عشقم"متن عشقی, | 11:9 | نويسنده : marjan heydari

تازه فهمیدم عاشقی از آن کارهایست که به من نمی آید


از آن نقشهاییست که من نمی توانم خوب درش بیاروم


نمی توانم تحملش کنم


تازه فهمیدم برای زنده ماندن لازم نیست نگاهت،نفست،دلت ، به کسی بند باشد


تازه فهمیدم تقدیر بعضی دستها، خالیست


تقدیر بعضی اسمها، تنهایی


تازه فهمیدم به این زندگی عادت کردم


به اینکه ،بهانه نباشد برایم کسی ،بهانه نباشم برای کسی


اینکه می شود تنهایی آواز خواند ،تنهایی رقصید


اینکه "من" هم برای خودش کسیست


حالا بدونه تو تازه فهمیدم


و حالا یاد گرفتم که : از هیچ لبخندی خیال دوست داشتن به سرم نزند...


برچسب‌ها:
تاريخ : 3 / 10 / 1391برچسب:, | 11:6 | نويسنده : marjan heydari

 

 

چگونه به تاول های پایم نگاه کنم و بگویم...

 

راه را اشتباه آم

چگونه به تاول های پایم نگاه کنم و بگویم...

 

راه را اشتباه آمده ایم...

چگونه قلب سرکشم را رام کنم که آرامش یابد...

چگونه حضورت را در جای جای دنیای پهناور روحم کتمان کنم و

به عشقی دیگر لبخندبزنم...

چگونه؟؟؟


برچسب‌ها:
تاريخ : 3 / 10 / 1391برچسب:تنهایی"بغض"عشقم"دنیا"بی وفا"داستان غم, | 11:2 | نويسنده : marjan heydari

تــنـهـایــے را دوســـت دارم .

عـادت کـــرده ام کــــﮧ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،

دوســتــے میــگـفت عـیــب تــنـهـایــے ایــن اســت کـــﮧ

عـادت مــیـکـنــے ... خــودت تـصــمـیـمــے مـے گیرے ،

تــنـها بـــﮧ خــیـابان مــے روے،

و بـــﮧ تــنـهـایــے قـدم میزنـے .

پــشـت مــیـز کــافـے شــاپ تــنـهـایــے مـے نشینـے

و آدمــهـا را نــگاه میــکنے ،

ولــی مــن بـــﮧ خـاطر هــمـیــن حـــــــس دوســـتـش دارم .

تــنـهـا کـــﮧ باشـے نگاهـــت دقــیـق تــر مــے شــود و مـــعـنـا دار ؛

چــیـزهــایــے مـے بینے کـــﮧ دیگران نــمے بینند،

در خــیـابان زودتر از همـــﮧ میــفـهـمـے پایــیـز آمده

و ابرها آســمـان را محـــکـم در آغــــوش کشـــیـده اند

مــیـتـوانــے بے توجـــﮧ بـــﮧ اطــراف،

ســاعتهــا چـشـم بـــﮧ آســـمان بــدوزے و تــولد باران را نظاره گــر باشــے.

بــــراے هــمـیـن تــنـهـایـــے را دوســـت دارم

زیرا تــنـهـا حســے اسـت کـــﮧ بــــﮧ مــن فــرصـت مـــی دهــد خـــودم باشـــم

با خـــودم کـــﮧ تــعـارف نــدارم !

ســالهـاست بــــﮧ تــنـهـایــے عـادت کـــرده ام....


برچسب‌ها:
تاريخ : 3 / 10 / 1391برچسب:عشق"متن عاشقانه"دکلمه"دوست دارم"داستان عشق"متن", | 10:58 | نويسنده : marjan heydari

 

برخي از آدمها رانميدانم چه در وجودشان نهفته که وقتي به
زندگيت مي آيند هم وابستگي مي آيد وهم دلبستگي!...........
وقتي هستند که هستند وقتي هم نيستند باز هستند ..
بودنشان وزن دارد نبودنشان هم وزن دارد ..طرف همه اش چند کيلو نيست
اما نبودش چند تن حس ميشود ..تنها يکي از حرفهايش کافي است تا
تو را از اين رو به آن رو کند...
اينها وقتي به زندگيت وارد شدند روي بند بند زندگي ات
يادگاري مي نويسند وبه در وديوار دلت خط مي اندازند .
اينها بايد بدانند وقتي چيزي را خط انداختي بايد پايش بماني .
بايد مرد باشي وتا آخرش بماني ...وبداني که
آن جاي خط را هيچ چيز ديگري نميتواند پر کند...هيچ چيز
هيچ مرهمي نميتواند جاي خط آدمها را پر کند !..
حالا هي خودت را سرگرم کن هي خودت را گول بزن
جاي خالي اين آدمها با هيچ چيز پر نميشود ...
اين آدمها را اگر ديديد از جانب من به آنها بگوييد:

آدمها را تنها نگذاريد .....آدم ها گناه دارند !...



برچسب‌ها:
تاريخ : 3 / 10 / 1391برچسب:سلام"اومدم"معذرت"دوستون دارم, | 10:45 | نويسنده : marjan heydari

با عرض شرمندگی

من بعده چندماهی اومدم

ازهمه دوستان خوبم عذر میخوام که نتونستم بیام

خیلی دلم براتون تنگ شده بود....فدای مرام همتون بشم که وقتی نبودم هم نظراته قشنگتونو گذاشتینو بهم سرزدین!!

ببخشید دیگه من هم امسال کنکور دارم هم باید درسای پیشمو بخونم ولی بازم بیادتونم!!!


برچسب‌ها: